سلـــــــــــام.... من وبابا ومامانم و و ٢٦ملداد لفتیم پابوس امام لضا البته بگم وقتی ٥٠لوز داشتمم لفتم ولی اون موقع مامانم از تلس اینکه نکنه سلمابخولم یا من و نمیبلد حلم و پیش مامانیم میذاشت یا اگلم میبلد لای پتو وتو قنداق فلنگی و زیر چادلم داشت اصن نفهمیدیم کی میلفتیم حلم کی بلمیگشتیم .ولی این دفه خیلی خوش گذشت چون با عمه جونم هملاه بودیم و ٢تا پسل عمه های کپلم هم بودن سیدحسن و احسان و کلی همش بغلشون بودم خیلی خوب بود کلی تو صحن حلم بدو بدو میکلدم و اونا هم پشت میومدن که گم نشم البته دول از چشم مامانم چون تا میفهمید به بهونه خولاکی من و سل جام میشوند منم که شکمو هیچی دیگه ....این چندتا عکسم از گوشی بابام کلی عکسم با گوشی عمه جون گلفت...